علماي
زيست شناس ميگويند: مرگ و پيري دو امر عرضي است كه ميشود آن را از جهان برداشت.
آنان با
تجربههايي كه روي نباتات و برخي از حيوانها داشتهاند، گفتۀ خود را به ثبوت
رسانيدهاند.
عمر
چهارده روزۀ يك گياه را با مراقبت، به شش سال رساندهاند.
عمر برخي
از حيوانها را توانستهاند با مراقبت، نهصد برابر كنند. دانۀ گندمي را كه در خوشه
بوده، در مصر يافتهاند كه از عمر آن چهار هزار سال ميگذشته است. آن را كاشتهاند
و سبز شده و چون در خوشه بوده، توانسته عمر خود را چندين هزار برابر كند.
قانون
تناسب به ما ميگويد: اگر با مراقبت بشود عمر حيواني را به نهصد برابر بالا ببريم،
با مراقبت، عمر طبيعي انسان را كه صد سال است، ميشود به چندين هزار سال بالا برد.
اين نكته را از قرآن شريف بيرون ميآوريم.
قرآن
راجع به عزير پيامبر چنين ميگويد:
اَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَي
قَرْيَةٍ وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا قَالَ اَنَّي يُحْيي هذِهِ اللهُ
بَعْدَ مَوتِهَا فَاَمَاتَهُ اللهُ مِأَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ
لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً اَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِأةَ
عَامٍ فَانْظُرْ اِلَي طَعَامِكَ وَ شَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَاْنُطُرْ اِلَي
حِمَاركَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةٌ لِلنَّاسِ وَانْظُرْ اِلَي الْعِظَامِ كَيْفَ
نَنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ اَعْلَمُ
اَنَّ اللهَ عَلي كُلِّ شَيْءٌ قَدِيرٌ[1].
عبور
نمود ـ عزير پيامبر ـ به دهي كه بر مردمش خراب شده بود، گفت: چگونه پروردگار اين
مردهها را زنده ميكند؟! ـ چون چنين فكري كرد ـ صد سال خدا او را ميرانيد، سپس
او را زنده كرد و گفت: چه مقدار اينجا ماندهاي؟ گفت: يك روز با نصف روز، خطاب شد:
بلكه صد سال، ببين كه غذا و آبي كه همراه داشتي، فاسد نشده است و نظر كن به الاغت
ـ كه پوسيده بود. تو را نشانهاي براي مردم ـ در رابطه با معاد ـ قرار داديم، كه
چگونه استخوانهاي آن را جمع ميكنيم و گوشت روي آن را ميرويانيم. چون ديد صحنه را
ـ كيفيت زنده نمودن مرده را ـ گفت: ميدانم كه خدا بر همه چيز قادر است».
مطلبي
كه از اين آيات استفاده ميكنيم، اين است كه غذا و آب كه عمر طبيعي آن در ميان
آفتاب يك روز است، تحت مراقبت حق به صد سال مضاعف شده است. قانون تناسب به ما ميگويد:
عمر طبيعي انسان كه صد سال است، با مراقبت چندين ميليون سال خواهد شد.
مطلبي
كه نبايد فراموش شود، اين است كه همه اينها براي تقريب ذهناست و ما روي آن تكيه
نداريم؛ آنچه بر آن تكيه ميكنيم مطلبي است كه در مقدمه متذكر شديم. يونس پيامبر،
بدون اجازه از خدا از ميان قومش خارج شد و اين كار با شأن يك پيامبر سازگار نبود؛
از اين جهت در شكم ماهي زنداني شد و هفت شبانه روز آنجا بود. در شكم ماهي به خطاي
خود توجه نمود و توبه كرد و قرآن ميفرمايد كه او ميگفت: لاَ اِلهَ اِلَّا اَنْتَ
سُبْحَانَكَ اِنّيِ كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ2]. تا پس از هفت روز از زندان
نجات پيدا كرد. قرآن ميگويد: اگر در زندان توبه نكرده بود، تا روز قيامت زنداني
باقي ميماند.
فَلَوْلاَ اَنَّهُ كَاَن مِنَ
المُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ اِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ[3].
آن
خدايي كه قدرت دارد پيامبر خود را در شكم ماهي هفت شبانه روز بلكه تا روز قيامت
نگه دارد، قدرت دارد ولي خود؛ ذخيرۀ خود؛ سر مستودع خود را تا وقتي كه مقدر باشد،
در اين كرۀ زمين نگاه دارد.
نكتۀ
ديگري كه از قرآن استفاده ميكنيم، اين است كه عمر طبيعي انسان هزار سال به بالا
است. قرآن راجع به نوح پيغمبر چنين ميفرمايد:
فَلَبِثَ فيهِمْ اَلْفَ سَنَةٍ
اِلّا خَمْسِينَ عَاماً[4].
نوح در
ميان قومش هزار سال مقداري كمتر ـ نهصد و پنجاه سال ـ زندگي نمود. در روايات آمده
است كه 2400 سال مدت عمعر او بوده است و نهصد و پنجاه سال مدت رسالتش5].
خلاصۀ
سخن اينكه طول عمر مهدي روحي فداه يك امر طبيعي نيست، بلكه خرق عادت است، و خرق
عادت در اين جهان بسيار است. امام دوم حضرت مجتبي (ع) به همين جهت اشاره ميكند و
ميفرمايد:
يُطُيلُ اللهُ عُمْرَهُ في
غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِي صُورَةِ شابٍّ اِبْنِ دُونِ
اَرْبَعِينَ سَنَةٍ ذلِكَ لِيُعْلَمَ اَنَّ اللهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَديِرٌ[6].
«خداوند
عمر او را طولاني ميكند. سپس او را به واسطۀ قدرتش ظاهر ميكند. ـ بر جهان غلبه
ميدهد ـ به صورت جواني كمتر از چهل سال، اين كار براي اين است كه دانسته شود
خداوند تعالي بر هر چيزي قدرت دارد.»
پي نوشت
ها:
[1].
بقره آيۀ 261.
[2].
انبياء / 87.
[3].
صافات، آيات 143 و 144.
[4].
عنكبوت / 14.
[5].
حيات القلوب علامه مجلسي ج 1.
[6].
بحارالانوار ج 51 ص 132، كمال الدين صدوق ره